سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هان! مبادا کسی که نمی داند، از فرا گرفتن شرم بدارد ؛ چرا که ارزش هرانسان، چیزی است که می داند . [امام علی علیه السلام]
تحقیق در ادبیات و رویکرد های آن از عصر افلاطون تا روزگار ما
پیوندها

اخیرا از طریق رسانه های جمعی مطلع شدم که چند قلاده پلنگ در دربند شکارممنوع مشکول پیدا شده وبه ثبت رسیده است .بعید نمی نماید،چرا که دربند شکار ممنوع مشکول پر از حیوانات وحشی است.از بز کوهی گرفته تا خرس وپلنگ وگرگ وروباه وماران سمی ودهها حیوان وحشی دیگر .من در کودکی ونوجوانی که بسیاری از آن صحراها را با پای پیاده در نوردیده ام بارها چنین جیوانات وحشی مخصوصا گله گرگ ها وبز کوهی را مشاهده کرده ام.حتی از قضا روزی از روز های آن روز که در دربند پوشا بودم ومی خواستم از راه باریکی که در میان دو صخره سنگ قرار داشت وآن راه را تنگ می گفتند یعنی تنگ باشی ودامنه تنگ به یک قلاده پلنگ برخوردم.که در دامنه آن تنگ فرش بر زمین شده بود وخوابیده بود ودو دست خود را بر پیشانی گذاشته وچشمانش همانند الماس می درخشید.بسیار وحشت زده شده بودم اما از ترس دم بر نمی آوردم فقط به من گفته بودند اگر در چنین شرایطی به پلنگ سلام کنی وکاری به اش نداشته باشی به تو کار نخواهد داشت.من همان کار را کردم وبه آسانی وراحتی از این خوان سهمناک که بی شباهت به یکی از خوان های رستم واسفندیار نبود گذشتم.وبا سلامتی مسیر را طی کردم وبه سلامتی به خان خود رسیدم.باری وقتی که اخبار آن چهار قلاده پلنگ را از رسانه جمعی شنیدم ،اشعار شاعر معاصر زنده یاد حسین منزوی با عنوان «خیال خام»به خاطرم خطور کرد.واکنون تمام آن شعر

       خیال خام پلنگ من،به سوی ماه جهیدن بود             وماه را زبلندایش به روی خاک کشیدن بود

       پلنگ من -دل مغرورم-پرید وپنجه به خالی زد              که عشق ماه بلند من -ورای دست رسیدن بود

      گل شکفته!خداحافظ!اگر چه لحظه دیدارت                 شروع وسوسه یی در من به نام دیدن وچیدن بود

      من و تو آن دوخطیم آری -موازیان به ناچاری-              که هردو باورمان زآغاز ،به یکدگر نرسیدن بود

      اگر چه ،هیچ ،گل مرده ،دوباره زنده نشد،امّا              بهار در گل شیپوری،مدام گرم دمیدن بود

      شراب خواستم وعمرم ،شرنگ ریخت به کام من       فریبکار دغل پیشه،بهانه اش نشنیدن بود

     چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم       تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود

                                              (حسین منزوی،با عشق در حوالی فاجعه،195  ،نقل از سیر غزل دز شعر فارسی،دکتر شمیسا،ص281 ویراست دوم،تهران:علم،1386)           

 

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 102/3/3:: 3:19 عصر     |     () نظر